از چیزی که هستیم تا خلاقیت
سلام سلاااااام.
به این موضوع دقت کردید که اکثر وقتا بین اون چیزی که هستیم و اون چیزی که میخوایم باشیم انگار فرسنگ ها فاصله است؟
نه نهههه اصلا نمیخوام یاد کمبودها و محدودیتاتون بندازمتون. نه اصلا. اتفاقا برعکس، میخوام کمکتون کنم این شکاف عمیق و ترسناک رو پر کنید.
از شروع کردن نترس
حالا که گفتم خلاقانه شروع کن، چی از ذهنت گذشت؟ با خودت گفتی ولی من که خلاق نیستم یا هنوز یاد نگرفتم یا نمیدونم چجوری شروع کنم و …؟
منتظرید تا من بهتون یاد بدم چجوری شروع کنید؟
باید بگم به طرز عجیبی این اتفاق نمیفته! چون فقط باید شروع کنید. اصلا مهم نیست که چه کاری میکنید، اصولی پیش میرید یا نه!
چون اصلا اصول و قانون و مقررات و چارچوبی وجود نداره.
که اگه داشت دیگه تو مسیر خلاقیت نبود. یادتون میاد گفتم که یکی از دلایلی که خلاقیت تو بزرگترا نسبت به بچه ها کمتر میشه همین قوانین و مقرراتیه که خانواده و مدرسه و جامعه برامون میذاره؟
خب دیگه. پس هیچ ترتیبی و آدابی مجوی، بزن تو دل ماجرا. اگه فکر میکنی همه اونایی که کارهای خلاقانه میکنن و از اول با یه عالمه ایده خلاقانه شروع کردن. سخت در اشتباهی. اونها فقط یه فرق خیلی بزرگ با بقیه دارن، اونها از شروع کردن نمیترسن.
اونها شروع میکنن و ایده ها هستن که خودشونو سر راهشون قرار میدن. پس تا دیر نشده پاشو، بساز تا ایده هات جاری بشن.
از سرقت تا مهندسی معکوس
یه کلمه میگم و شما احساستونُ نسبت بهش بگید، کپی.
به نظر نمیاد زیاد احساس جالبی نسبت بهش داشته باشید و اغلب فکر میکنیم خیلی کار سطح پایینیه که کپی کنیم. ولی بیاید یه جور دیگه به ماجرا نگاه کنیم، شاید تا الآن اشتباه فکر میکردیم.
اینکه بخوایم خودمون رو جای یکی دیگه جا بزنیم، کار یکی دیگه رو به اسم خودمون بزنیم و بگیم ما اون کار رو انجام دادیم، نه تنها سرقته بلکه به شدت جایگاه شخصیتی ما رو هم پایین میاره.
ولی بیاید و بار اولی که مداد به دست گرفتید رو به یاد بیارید. آیا شما کاری جز کپی کردن انجام دادید؟ نه، واقعا نه.
ما با کپی کردن صحبت کردن رو شروع میکنیم، با کپی کردن نوشتن رو یاد میگیریم و همینجور رشد میکنیم و کپی میکنیم و کپی میکنیم. موضوع هضم تجربه رو یادتون بیارید.
همین کافیه تا متوجه بشید که کپی کردن با این شرایط بد نیست. ما قرار نیست یکی دیگه بشیم، ما خودمونیم که داریم دنبال خودمون میگردیم.
به قول یوجی یاماموتو «آنچه که دوست دارید را کپی کنید. کپی. کپی. کپی. کپی. در پایان هر کپی، خودتان را خواهید یافت.»
حالا احساستون نسبت به کپی چیه؟
خَلاقک: تا حالا قهرمانی تو زندگیتون داشتید؟ سعی کردید از قهرمانتون کپی برداری کنید؟ چند مورد کپی برداری خوب برای خودت یادداشت کن تا به خوبی تو ذهنت این مفهوم جا بیفته.
توجه: اگه فقط رو یه نفر زوم کنی و همش بخوای اون رو الگوی خودت قرار بدی و تک به تک کارهاتو از اون تقلید یا کپی کنی، چیزی نمیگذره که نه تنها حرفی برای گفتن نخواهی داشت، بلکه خلاقیتی هم ندارید و ایده جدیدی هم نمیتونید ایجاد کنید. ذهنتون رو از چارچوب ها بیرون بکشید (حتی اگه اون چارچوب تقلید کردن از بهترین و درخشان ترین ستاره زندگیتون باشه).
لحظه شکوفایی خلاقیت در تقلید
فکر میکنید چه زمانی در جریان تقلید کردن، خلاقیت جوونه میزنه و میشه لمسش کرد؟
درسته، دقیقا همون لحظه ای که داری بهترین کپی رو از بهترین ها انجام میدی اما نمیتونی مثل خودش باشی، مجبور میشی برای اینکه با خودت، شخصیتت یا حتی فیزیکت هماهنگی داشته باشه، ایده جدیدی بهش اضافه کنی و یا با ایده دیگه ای ترکیبش کنی. اون موقع است که شخصی سازی اتفاق افتاده و خلاقیت شکل گرفته و دیگه حتی کارت شبیه کار قبلی خودتم نیست.
خلق دوست داشتنی هامون
وقتی کتاب «ادامه بده» از آقای آستین کلوئن رو میخوندم، اولین چیزی که نظر منو به خودش جلب کرد این جمله بود. «من این کتاب را نوشتم چون نیاز داشتم آن را بخوانم.»
اون زمان برای من واقعا عجیب بود، با خودم میگفتم که واااو، چقد خفنننن. مگه میشههههه؟ نیاز داشتم این کتابو بخونم پس نوشتم؟ وااااو چقدر آدم میتونه کاردرست باشه!
فکر میکردم خیلی کار عجیبیه! تا اینکه اولین مقاله خودم تو این سایت رو نوشتم، دیدم من اون مقاله رو نوشتم چون نیاز داشتم خودم بخونمش. نیاز داشتم خودم با نوشتنش اون مفهوم رو بهتر بفهمم. نیاز داشتم برای تهیه عکس هاش عمیق تر فکر کنم و درک بهتر و درست تری پیدا کنم. من نیاز داشتم برای مقاله هام خودم عکس بگیرم تا زاویه های جدید تری برای فکر کردن پیدا کنم، تا موقع کار کردن ایده های جدیدی به ذهنم برسه.
شما چی؟ یه کم به کارهایی که انجام دادید و یا میخواید انجام بدید فکر کنید. تو لیستتون چنین کارهایی هست؟ کارهایی که میخواید اونها رو انجام شده ببینید.
خَلاقک: الان میخوایم یه لیست خیلی خفن درست کنیم. لیست کارهایی که میخوایم انجام شده اونها رو ببینیم. (مثلا اگه نقاشید میتونید لیست تابلوهایی که دوست دارید ببینید رو بنویسید. یا اگه موسیقی کار میکنید، قطعه هایی که دوست دارید نواخته بشه و بشنوید. اگه برنامه نویس هستید، به برنامه هایی که دوست دارید وجود داشتن و ازشون استفاده میکردید فکر کنید. اگه معمار هستید، به بنایی که دوست دارید ساخته بشه ولی نیست فکر کنید، اگه سخنران هستید، به بیان و شیوه و موضوعی که دوست دارید راجع بهش بشنوید فکر کنید. اگه مدرس هستید به آموزشی که دوست دارید ببینید فکر کنید.)
حالا که یاد گرفتیم میشه شروع کرد، بدون اینکه به خلاق بودن خودمون مطمئن باشیم و یا حتی بدونیم اصلا تو مسیر هستیم یا نه. حالا که یاد گرفتیم میشه کپی کرد و کپی کرد تا خود واقعیمون رو پیدا کنیم، حالا که یاد گرفتیم میشه تجربه ها و ایده های دیگران رو هضم کنیم و ازشون بهترین استفاده رو بکنیم. حالا که یاد گرفتیم هیچ چیزی صد درصد اصیل نیست و مثل زنجیر به هم وصلیم. حالا که همه این ها رو یاد گرفتیم.
وقتشه که بهترین و مهم ترین کار ممکن رو انجام بدیم. یعنی شروع کردن.
پس بی معطلی شروع کنیم. از همین الآن. چرا با خلاقک های همین مقاله شروع نکنیم؟
موفق باشیییییم.
ممنون از همراهیتون
دیدگاهتان را بنویسید