چهار فصل خلاقیت
سلام سلاام
تا اینجا به نکته های ریز و درشتی برای خلاق موندن تحت هر شرایطی توجه کردیم. ولی الآن میخوام یه سوال ازتون بپرسم. به نظرتون واجبه که همیشه خلاق باشیم؟ همیشه باید رو به جلو و پیشرفت باشیم؟ چجوری میشه اصلا اینجوری باشیم؟ بریم با هم یه جواب خوشگل برا این سوالا پیدا کنیم.
چهار فصل خلاقیت
یه فرق بزرگی بین خلاق بودن و خلاقانه زندگی کردن و ثمره خلاقیتُ دیدن وجود داره! چه فرقی؟ خب ما میتونیم خلاقیتمونو پیدا کنیم، ازش مراقبت کنیم و همه ی کارامونو خلاقانه انجام بدیم، اما ثمره خلاقیتمون نشون داده نشه. اینکه ثمره ای نیست معنیش این نیست که ما خلاق نیستیم.
اما بعضیا هم هستن که اصلا بهایی به خلاقیت نمیدن و فرقی هم به حالشون نمیکنه خلاقانه انجام دادن کارها و در نهایتم نتیجه خلاقانه نخواهند دید و معنیش هم این نیست که خلاق باشن.
چقد سخت گفتم، اصلا هر چی گفتم ول کنید. بیاید بشینید اینجا، ببینید ما آدما دو حالت داریم، یا کارامونو خلاقانه انجام میدیم یا نه اصلا نمیدونیم خلاقیت رو با چه «خ» ای مینویسن 😊).
ولی خب بعضی وقتا هست که ما خیلی دنبال خلاق بودنیم، خیلیم زحمت میکشیم، امااااا بازم یه آممای بزرگ وجود داره، نتیجه نمیگیریم. اصلا انگار نه انگار که ما داریم خودمونو برای خلاقانه انجام دادن کارامون میکُشیم.
به نظرتون چی میشه که اینجوری میشه؟ من میگم که خلاقیت هم مثل هر چیزی فصل داره.
پاییز خلاقیت
بهم یه عبارت رایج درباره پاییز بگید. آهاااااا درسته پاییزِ برگ ریز. چه اتفاقی میفته؟ برگ درختا میریزه، درختایی که پر از برگ بودن و به خودشون افتخار میکردن و سایه شون رو زمین میفتاد و میوه هاشون استفاده میشد و خلاصه برای خودشون بیا و برویی داشتن.
پاییز فصل افتادنه.
بازم فلسفی شد، اما تا حالا دقت کردید؟ به چی؟ به اینکه اگه برگی نیفته، چرخه ی زایش و رویش دوباره اتفاق میفته؟ نه. واقعا معنیش یه توقف همیشگیه. حتی اگه تو همون حالت سبز هم تا ابد بمونه، فقط سبزیه که میمونه. میوه ها که یا چیده میشن یا کرم میزنن و خلاصه یه جوری از بین میرن.
واقعیت اینه که همه چی متوقف میشه. فقط یه حجم سبز خوشرنگ به مرور گرد میگیره و بد رنگ میشه.
درسته پاییز آخر چرخه است. اما نقطه شروعم هست.
شروع = پایان
ما و خلاقیتمون هم میتونیم وارد فصل پاییزمون بشیم. ولی آیا این به معنی مرگ خلاقیت ماست؟ نگران باشیم؟
زمستان خلاقیت
درختا خیلی جالبن، ماهم اصطلاحات جالبی داریم، مثلا میگیم درختا خوابن. این یعنی هنوز زنده ان اما مثل قبل اثرگذار نیستن. بعد از پاییز خلاقیتمون ما هم ممکنه به شرایطی برسیم که هر کاری میکنیم نتیجه ای نمیبینیم. زیاد نگران نباشید، شما فقط دارید زمستانتونو طی میکنید.
میدونید اینجا چی باید مورد توجه باشه؟ اینکه خلاقانه انجام دادن کارهامونو هرگز فراموش نکنیم. چرا اینو میگم؟
مگه درخت زندگی کردنُ فراموش میکنه؟ ماها همه میدونیم که تازه بعد زمستانه که درخت جون میگیره و به استقبال بهار میره.
شاید ما هم باید با آرامش تو زمستان خلاقیتمون به همه چی توجه کنیم، خودمونو قوی کنیم و برای شکوفه کردن آماده بشیم. شاید ما هم باید صبوری کنیم.
عجیب شد اما حالا که میخوایم تحت هر شرایطی خلاق بمونیم، باید بتونیم خودمونو هم رشد بدیم و از زمستان ها نترسیم و پاییز پشتمونو نلرزونه.
تحت هر شرایطی خلاق میمونیم و میپذیریم پاییز و زمستان خلاقیت هم جزیی از این چرخه هستن.
بهار و تابستان خلاقیت
تبریک به من، تبریک به تو، تبریک به ما. بعد زمستان حتما بهاری هست. اگه صبوری کردیم و خودمونو از ریشه خشک نکردیم و زمستانمون رو پذیرفتیم. حالا وقتشه که شکوفه بدیم. حالا وقتشه که جوونه بزنیم و سبز بشیم. حالا وقتشه که ثمر بدیم و نتیجه تلاشامون رو ببینیم.
پس نتیجه کلی ای که از این بحث گرفتیم میتونه این باشه: لزومی نداره همیشه پیشرفت کنیم و نتایج درخشان داشته باشیم، اما لازمه که همیشه زنده باشیم. زنده بودن تو مسیر خلاقیت یعنی این که همیشه خودمون رو برای داشتن ایده های جدید به چالش بکشیم و زمستانمون رو با آرامش و با نگاه به بهار و تابستان جلو ببریم.
ممنون از همراهیتون
دیدگاهتان را بنویسید